خیلی وقته که با این اوضاع اقتصادیِ موجود؛ مهمونی های فامیلی خیلی خیلی کمرنگ شده واقعا...
بعد از مدت طولانی، فامیل پدری (عمه ها و عمو ها) جمع شدیم دور هم خونه بابا به صرف نهار؛ خیلی خوب بود کلی از این در و اون در حرف زدیم و اسم فامیل بازی کردیم و غروب همه رفتن.
امروز رو هم که باید روز رفیق قدیمی نامگذاری کنم؛ چون یکی از رفقای قدیمی دوران راهنماییم بهم پیام داد و خواست یه گروه بزنیم بچه هایی که شماره شون رو داریم از اون سالها.
یکی از رفیقهای صمیمی و قدیمی مامانم هم خیلی اتفاقی امروز شماره اش رو گیر آورد و بهش زنگ زد بعد از مدتها...
خیلی با مامان صمیمی بودن و مامان واقعا دلتنگش بود.
اون خانم یه دختر و پسر مجرد داره و وقتی مامان بهش گفت دو تا نوه دارم خیلی تعجب کرد یک گوشه دنج...
برچسب : نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 99