مهمان

ساخت وبلاگ

دخترعمه ام زنگ زد واسه دوشنبه شام دعوتمون کرد.

تازه مکالمه مون تموم شده بود که خواهرشوهر دومی تماس گرفت که سلام چطوری چه خبر؟ خونه ای؟ ما شب میخوایم بیایم اونجا گفتم تشریف بیارید .

تماس که قطع شد اولش گفتم هووووف کی حوصله داره؟!

بعدش ولی پا شدم نهار بچه ها رو دادم و سریع شروع کردم به مرتب کردن خونه.

واسه شام هم ماکارونی پختیم با کمک هم و سالاد و خلاصه خوش گذشت.

الان دارم دخترک رو میخوابونم به این امید که پاشم برم از نماوا فیلم ببینم تو تنهایی خودم.

همسر و پسرک هم که خوابن.

نوشته شده در شنبه ۲۴ دی ۱۴۰۱ساعت 23:0 توسط بهــــــــار|

یک گوشه دنج...
ما را در سایت یک گوشه دنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haaaamechizemana بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 19:19